در شش سالی که در دانشگاه شهیدبهشتی درس میخواندم، از دری وارد میشدم که معروف بود به «درِ دندون» (بر وزن «لبِ خندون» نسل ما)؛ که همانطور که از اسمش برمیآید، درب مجاور دانشکدۀ دندانپزشکی بود. البتّه با این توضیح که دانشکدۀ دندانپزشکی ذیل دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی قرار میگرفت ولی محلّ آن در دانشگاه شهیدبهشتی بود.
از در دندان که وارد میشدی، مسیر تا دانشکدۀ مدیریت، مستقیم و کوتاه بود؛ یعنی دست راست ساختمان حوزۀ ریاست قرار میگرفت و دست چپ دانشکدۀ دندانپزشکی؛ و به محض ورود به صحن دانشگاه، از پنجرههای ساختمان دندانپزشکی، صدای ویزویز دستگاهها شنیده میشد و بچّههای روپوشپوشیده و ماسک به صورت دیده میشدند که میرفتند سراغ بیمارهای روی یونیت خوابیده.
قضیه از انتهای این دیوار شروع میشود؛ یعنی جایی که در چهارراه مانندی، ساختمان کتابخانه مقابل سمت چپ، و ساختمان دانشکدۀ الهیات مقابل سمت راست دیده میشد. درست در این نقطه، روی دیوار دیگر دانشکدۀ دندانپزشکی (دیوار عمود بر دیوار مجاور)، تصویر بزرگی از شهیدبهشتی قرار داشت؛ با یک جملۀ ساده و بدون توضیح:
«بهشت را به بها میدهند، نه به بهانه.»
انگار تمام مدّت شهیدبهشتی که دانشگاه به نامش است، آنجا نشسته باشد و لبخندزنان و با آن صدای بَم، به تکتک دانشجویانی که میروند و میآیند، دانشجویانی از رشتههای مختلف و رو به سوی دانشکدههای مختلف، شبانهروز و در سرما و گرما بگوید: «پسرم، دخترم، یادت باشد، بهشت را به بها میدهند، ها! نه به بهانه!»؛ بدون هیچ توضیح دیگری.
برای من که فقط از آن درب رفتوآمد میکردم، و هزاران بار با چشمهای خیره به پایین مرحوم دکتر بهشتی چشم در چشم میشدم، این جمله هزاران و هزاران و هزاران معنا پیدا میکرد؛ و این تابلو، پای ثابت یادداشتها و خاطراتی است که از آن دوران دارم.
زمان گذشت و من فارغالتّحصیل شدم و مدّتها از بهشتی رفتنم گذشت و اندیشۀ دکتر سیّد محمّد بهشتی روز به روز برایم روشنتر شد؛ تا روزی که فهمیدم آن نقّاشی و آن جمله، هرکدام خودشان داستانی دارند که خواه ناخواه به داستان من گره میخورند.
آن نقاشی مجذوب کننده اسم دارد و اسمش «سایۀ طوبی» است و عباس برزگر گنجی (که هنرمند برجستهای است) آن را کشیده است و با الهام از همان جملۀ بهشت.
او در اینباره گفته است: «نام سایۀ طوبی حاکی از این مفهوم است که گویا شهیدبهشتی را در بهشت تصور میکنیم و شاخۀ درختان بهشتی روی شانههای ایشان سایه انداخته است. همچنین به یکی از جملات شهید بهشتی اشاره دارد که میفرمایند: «بهشت را به بها دهند، نه به بهانه». خود ایشان هم از این قاعده مستثنی نبودند و از مصادیق همین جمله بودند».

و امّا دربارۀ این جملۀ شگفتانگیز، در بهمن 1359، و در بحبوحۀ آغاز جنگ، شهید دکتر آیتالله بهشتی، در جمع مردم قم خطاب به رونالد ریگان (که رئیس جمهور وقت امریکا و پشتوانۀ اصلی عراق در عدم شکست صدام بود)، گفت:
«این ملت تن به سازش با آمریکا و مزدورِ متجاوزِ تو[1] نخواهد داد… اگر بخواهید این استقلال را حفظ کنید، باید بهای سنگین آن را هم بپردازید که بهشت را به بها میدهند نه بهانه… آقای ریگان این فریاد ملت ما را بشنود که اکنون با همین خروشی که در 22 بهمن 1357 شعار مرگ بر آمریکا را سر میداد، امروز شعار مرگ بر سازشکار را میدهد و هیچ یک از افراد این امت، تن به سازش با تو و مزدور متجاوز تو یعنی صدام نخواهد داد».
.
.
.
حال، باید بگویم که در این سالها همواره اصل موضوع برای من، کشف ارتباط بین بهشت، شهیدبهشتی، دانشگاه شهیدبهشتی، بها، بهانه -و اخیراً طوبی- بوده است.
در اینباره همچنین ببینید:
ایران، کشور عاشقان است؛ و نه کشور عاقلان! (ویدیوکلیپ)
[1] ظاهراً جفری کمپ، رئیس بخش خاورمیانه شورای ملی امنیت آمریکا در دولت ریگان، سالها پس از پایان جنگ ایران و عراق و زمانی که آمریکا در دهۀ ۹۰ میلادی رودرروی صدام ایستاده بود، در اینباره گفته است: «اینگونه نبود که ما میخواستیم عراق «برنده» جنگ باشد؛ خیر. ما فقط مایل نبودیم عراق «بازنده» جنگ باشد. ما را واقعاً ساده فرض نکنید. ما میدانستیم که او (صدام حسین) یک «ناپاکزاده» است؛ ولی او، «ناپاکزاده» خودمان بود».