در سفر عتبات دانشگاهیان، یک بسته شکرپنیر ارزانقیمت همراهمان بود که پدر همسرم سفارش کرده بود حتماً در کربلا خیراتش کنیم. شکرپنیر را در حالت عادّی جز با چای نمیشود پایین داد! هم سفت است و هم چسبنده. این بسته، کمی هم مانده بود و سفتتر شده بود. القصّه که عصر روز دوّم در کربلا، همسرم قصد کرد که بیاوردش. من که میخواستم در حال خودم باشم و حظّش را ببرم، حوصله کار دیگر نداشتم و با توجّه به گیر و دار ورودی حرم (که حتّی موبایل و کیف پول را هم نمیگذاشتند) حدس میزدم نگذارند ببریمش داخل. ساعات پیش از غروب، از سمت حرم حضرت عبّاس مشرّف شدیم. آفتاب پایین آمده بود و هوا همچنان گرم و شرجی. همسر موفّق شد و شکرپنیرها را از بازرسی داخل صحن آورد. دورمان خلوت بود، بسته را باز کردم و به یکی دو نفر تعارف کردم، یکی دو تا برداشتند و بعضی هم رد کردند. لحظهای از دلم گذشت که چه اشتباهی بود آوردن این شکرپنیرهای خشک، بیآب و بیچای، آن هم به حرم سیّدالشّهدا که چه چیزهای عالی نذرش میکنند و… نکند کسی نخواهدشان!؟
در همین فکر بودم که کار به دست به دست کردن بسته بینمان نرسید و ناگهان سیلی از مردها و زنها و بچهها از همه جهت به بسته هجوم آوردند و چیزهایی به عربی گفتند و شکرپنیرها را چنددانه چنددانه و مشت مشت بُردند، تا حدّیکه پلاستیک بسته در دستم پاره شد و خانمی آخرین دانهش را از گوشه بسته بیرون کشید و لبخند به لب رفت. تمام این فرآیند کمتر از دقیقهای بود.
💛 روایت عاشقانه میگوید که عاشقهای حسین(ع)، آنقدر عاشقش هستند که حتّی وقتی اسمش را بگذاری روی توشهی اندکی و بگویی این باشد نذر حسین، به خاطر حسین آن را بهشتی میبینند و به چشم میگذارند. دیگر این وسط اصلاً تو و نذرت حتّی مهم نیستید، که چه کسی باشی و چه باشد!
🟡 روایت عاقلانه میگوید که به نظر میرسد معجزه، در معنای مرسوم، پاسخی برای بیدقّتترین و کودکانهترین ذهنهاست. (هرچند همهمان عاقبت به آن نیاز پیدا میکنیم.) وگرنه که اعجاز در تکاپو و لایههای حیات ما، بسته به دقّت دستگاه تجزیه و تحلیلمان زیاد پیدا میشود. مثل تلسکوپ یا میکروسکوپی که اگر درست کانونش را تنظیم کنی، هر از گاهی چیز فوقالعادهای میبینی؛ چرا که اتّفاقاً ارزش و عظمت معجزه، به شگفتیآفرینی فیزیکی (یا متافیزیکی) آن نیست، بلکه کاملاً به عمق انعکاس آن حادثه در ذهن ما بستگی دارد!
در اینباره همچنین ببینید:
رزق بهشتی (سفرنامۀ سفر عتبات دانشجویی همراهِ ستاد عمره و عتبات دانشگاهیان)
سلام به نظر من این اتفاق متناظر با این حدیث هست که مظمون آن “ما حواسمان به شما در همه حال هست این شمایید که از ما رویگردانید” و از همه واضح تر اینکه به قول شاعر
” از کرم شه را گدا باید ،گدا را نیست شاه * من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام ” که نشاندهنده خریدار بودن و نگاه لطف این خاندان به ارادت مندان آنهاست